در روان درمانی هیچ چیزی اتفاق نمیافته که منتظرش نبوده باشم. برام محیط آشناییه. انگار سالهاست دارم همین کار رو انجام میدم حتی از قبل از این که بیام این رشته.
پ.ن. ۱: حس اول در نود درصد موارد درست ترین بوده برام
پ.ن.۲: کاش بیشتر تلاش کرده بودم در زندگیم اصلا نمیدونم چی شد که این همه تنبلی کردم. همهاش دنبال یه چیز فانتزی و خیالی در زندگی بودم
پ.م.۳: خستهام
منظوزتون اتند دانشگاه شدنه؟ اخه همه هم از هییت علمی شدن بد میگن که.. خوبه؟
والا رشته ما بیرون دانشگاه باید برای بقا بجنگن توی بیمارستانهای خودمون یه حاشیه امنی داریم
تلاش در چه جهتی؟
چه کاری میکردین ؟
در همین رشته خودمون بیشتر درس میخوندم و استاد میشدم