-
دیستایمیا
جمعه 7 اردیبهشت 1403 21:36
حالا که بعد از شش هفت سال دوباره تو شهر و خونه خودمونم با این که اردیبهشت وصف ناشدنی و زیباست و هوای خونه بوی عطر نارنج میده یه جور اندوه سنگین روز و شبهام رودر برگرفته. جای خالی خیلی از دوستانم رو با همه وجود حس میکنم. کسانی که یا مهاجرت کردن یا توشهر دیگری هستن یا تصمیم گرفتیم دیگه با هم ارتباطی نداشته باشیم. با...
-
مانند تارهای گیتار نزدیک و جدا
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 21:25
نمیدونم فقط منم یا همه اینجوری هستن که وقتی ازشون تعریف میکنن دچار اضطراب بشن که نکنه بعدها نتونن اونقدر خوب باشن. قاعدتا بایستی این چیزها رو تو اون سالی که رواندرمانی قرار بود یادمون بدن یاد میگرفتیم ولی اون کلاسها به همه چیز شبیه بود جز کلاس درس. رسما میدان نبرد خودشیفتهها بود. هر وقت یه بیمار یا یه دوست یا…...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 22:14
سلام مثل اون روزهایی که فکر میکردم یک دنیا برای کشف کردن دارم براتون مینویسم. راستش این مدت واقعا تکیدهام؛ خسته شدهام.آدم واقعا برای ادامه راه نیاز به دلگرمی داره. یک چیزی که بهت بگه کارت موثر و مفید بوده. از مورد قضاوت قرار گرفتن واقعا میترسم. این روزها با جنگ و گرانی و خبرهای وحشتناکی که میشنوم نای فکر کردن...