امروز اول صبح یه کم پادکست تاریخ بیهقی روگوش دادم و فهمیدم ماجرای من و کارم شبیه بیهقی و تاریخ نویسی اونه در زمان خودش .( خودم رو زیاد تحویل گرفتم.) بیهقی میگه اونهایی که تاریخ مینویسند اون چیزایی که باید گفته بشه رو برای آیندگان نمینوشتن و اونهایی هم که مینوشتن هیچ کدوم قلم من رو نداشتن ، این بود که من تاریخ نگاری روشروع کردم. من هم فکر میکنم که درسته که این شیوه پرهیز از کارهای غیرعلمی و تجاری آسیبزاست برای من یکی باید باشه که از حقیقت حرف بزنه. چه میدونم گمونم زیادی خودم رو مهم دونستم…
پ.ن: متن بی نظیری نوشته مرد
این فصل نیز بهپایان آمد و چنان دانم که خردمندان- هر چند سخن دراز کشیدهام- بپسندند که هیچ نبشته نیست که آن بهیکبار خواندن نیرزد. و پس ازین عصر مردمان دیگر عصرها با آن رجوع کنند و بدانند. و مرا مقرّرست که امروز که من این تألیف میکنم درین حضرت بزرگ - که همیشه باد- بزرگاناند که اگر به راندنِ تاریخ این پادشاه مشغول گردند، تیر بر نشانه زنند و به مردمان نمایند که ایشان سواراناند و من پیاده و من با ایشان در پیادگی کند و بالنگی منقرس و چنان واجب کندی که ایشان بنوشتندی و من بیاموزمی و چون سخن گویندی، بشنومی. و لکن چون دولت ایشانرا مشغول کرده است تا از شغلهای بزرگ اندیشه میدارند و کفایت میکنند و میان بستهاند تا بههیچحال خللی نیفتد که دشمنی و حاسدی و طاعنی شاد شود و بهکام رسد، به تاریخ راندن و چنین احوال و اخبار نگاه داشتن و آن را نبشتن چون توانند رسید و دلها اندران چون توانند بست؟ پس من به خلیفتی ایشان این کار را پیش گرفتم که اگر توقّف کردمی، منتظر آنکه تا ایشان بدین شغل بپردازند، بودی که نپرداختندی و چون روزگار دراز بر آمدی، این اخبار از چشم و دل مردمان دور ماندی و کسی دیگر خاستی این کار را که برین مرکب آن سواری که من دارم نداشتی و اثر بزرگ این خاندان با نام مدروس شدی.
همیشه خودت را تحویل بگیر نازنینم!
ممنونم رضوان جانم