رفتم بانک با همون استرسهای همیشگی اول که دستگاه نوبت دهی کار نکرد بعدش دو نفر از این کارهای بیست مرحلهای داشتن وقتی نوبتم شد خودکار ننوشت. کارت بانکیم روپیدا نمیکردم. بعد رمز رونمیتونستم از روی کاغذ بزنم. دستهام میلرزید. چشمهام نمیدید و عینک دید نزدیکم هم باهام نبود. بنده خدا کارمند بانکه خیلی صبور و آروم و مهربون بود و گذاشت کارم رو انجام بدم…من هیچ وقت این شکلی لرزش دست نداشتم نمیدونم چی شده بودم…