امروز صبح چاشت نخورده رفتم درمونگاه. اونجا گیر یه بنده خداهایی افتادم و تا یازده معطل شدم برای هیچ و پوچ... تا رسیدم خونه گوشی بابام رو درست کردم و گربه رو بردم دکتر و آمپولش زدیم و کلی معطل اسنپ و تپسی شدم و آخر در بست گرفتم و اومدم خونه. تا رسیدم خونه مامانم گفت به پیشی غذا بدم و رفتم براش غذا درست کردم و یه کمی شیرخشک خورد و آب و بعد ناهار رو خوردیم و دستشویی و ظرفشویی و روشویی رو شستم. ظرفهای ناهار راشستم و حق بیمه منشی رو واریز کردم و حقوقش رو دادم و سعی کردم به پیشی نیستاتین و دیفن هیدرامین بدم که نشد و زخم و زیلیم کرد. شام خوردیم و جمع و جور کردم همه چیز رو. یه دو تا فیلم برای خانواده گذاشتم...
پ.ن:
خیلی خسته ام...
خداقوت. خسته نباشید
ممنونم از محبتتون
کمبود آن خود را جبران کن تا کمتر خستگی عارض شود.(ممکنه به ذهنت برسد : «این را ببین،جلو توپچی،ترقه در می کند»؛ولی خانوما به سطح آهن خون خود بی توجه اند.چهار مغز(پسته،بادام،فندق،گردو)روزانه فراموش نشه.کشمش نیز هم عالیه.دوست داشتنی و مهربان ،چه روز مفیدی بوده برای اطرافیانت.
چه خوشمزه از این درمان خیلی خوشم اومد.