خیلی خسته بودم. این سرماخوردگی طولانی هم رمق نگذاشته برام. امروز فقط رسیدم کمی اتاقم رو سر و سامون بدم. ویزیت کارشناس تغذیه هم شدم. هرچند تا حالا همچین چیزی ندیده بودم که خود اون کارشناس آدم رو ناامید کنه از درمان ولی کرد یعنی گفت با این برنامه کاری نمیشه کاری کرد . دیگه مجبور شدم بهش روحیه بدم که از درمان من مایوس نشه.گفتم من تو دورانهای سختتر زندگی هم وزنم رو تقریبا کنترل میکردم.
دلم یه گفتگوی طولانی با دوستم میخواد. دوست من که فقط دوسته و نه درمانگر و …. دوست من که نسبت به هیچ قشر اجتماعی پیش داوری ذهنی نداره و میشه کنارش یک ساعت درباره یکدرخت نارنج حرف زد و ملول نشد. دوستی که درباره آنچه نمیدونه هیچ اظهار نظر ناعادلانهای نمیکنه و کینه ورزی در وجودش راه نداره و در یک کلام ماهه ماه.دوستی که اصلا کاش باقی عمرم رو میدادن اون