میخوام اینجا چند تا اعتراف عجیب بکنم:
۱. من بلد نیستم پارچه ژاکارد چیه
۲. نمیدونستم فیبروز ابرو یعنی چی
۳. کرم ضد آفتاب هم نمیزنم
۴. از صدای زنگ خوردن تلفن اون قدری بیزارم که همیشه گوشیم را سایلنت میکنم.
۵. این قدر هر کاری رو به تعویق میندازم که همه چی دیر میشه
۶. یه مدت از دستگاه کارتخوان هم میترسیدم
۷. وقتی کسی ادام رو در میاره احساس ناامنی میکنم
۸. برای حفظ توجه و تمرکزم موقع ویزیت بیمارا به پنج تن متوسل میشم باز هم یادم میره
۹- بچه خیلی بدی برای خانوادهام بودم
۱۰. تقصیر خودم شد که دیر موضوع پایان نامه را پیدا کردم وگرنه الان همه چیز زندگیم فرق داست شاید
۱۱. بلد نیستم به بیمار بگم وقت ویزیتش تموم شده و باید بره بیرون
۱۲. هنوز هم که هنوزه از این که رقیب درسی دوران راهنماییم هم استاد شده هم همه چی متنفرم.
!﴿