نشستم تو بالکن و ماه پشت ابر رو تماشا میکنم که خرده خرده جلو میره. یه چیزی مثل یه ستاره سقوط کرده تو دلم سوسو میزنه. امیدوارم که زودتر از این حال بیرون بیام. چندین و چند سال میشد که کار رو جایگزین همه چیز کرده بودم و حالا تماشای این که توی کار نمیتونم پیشرفت کنم باعث شده یاد همه چیزایی بیفتم که یادگرفته بودم نداشته باشم. کاش همه اش کار باشه و کار و هیچی جز اون نباشه ولی راه جلوتر رفتن مسدود نشه…
پ.ن: گیل پیشی کو؟
سلام خانم دکتر. خوبید؟
ممنون از لطف و محبتتون.
خانم دکتر، شما تو کارتون موفقید.
سلام ممنونم خدا رو شکر. اصلا موفق نیستم گیل پیشی ولی کاری هم نه میتونم بکنم نه میخوام خسته شدم