صبح پا شدم رفتم مطب جلسه کرنبرگ رو ادامه دادم تا تمام شد. منشی هم پنج شنبهها نمیاد. برگشتم خونه ماست و خیار درست کردم. دراز کشیدم جلوی پنجره تا مغزم خنک بشه. اول صبحی خانواده میگفتن دو روز در هفته برم یکی از شهرستانهای جنوبی فارس تا بتونم خرج منشی رودر بیارم دست کم! یه بیمارستان هم میگفتن به برنامه دو تا درمانگاه و مطب اضافه کنم ؛ حرفی نیست ولی اگه اونجا هم مریض نیومد و مثل همینجا بود چه کاریه خوب میموندم محل طرحم…
خانم دکتر هنوز شروع کاره
انقدر به خودتون سخت نگیرید
ترکیب نارسیسیزم من و پرفکشنیسم خانواده میشه همین وضعیت :/
بابا چیه میخای سختی بکشی
یه دستگاه لیزر بگیر
بزار تو مطب
جدی خیلی دلم میخواست این قدر اجتماعی باشم