با این که دیگه تاب و توان دوست داشتن رو در وجود خودم نمیبینم باید بگم که اعتراف میکنم که هیچ لذتی در همه حیات با دوست داشتن کسی یا چیزی با نهایت شوق و انتظار برابری نمیکنه. شاید همه تلخیها و رنجهای زندگی در برابر اون لحظهای که در تخدیر عشق به سر میبری هیچ باشه.
هر غمی کو گرد ما گردید شد در خون خویش را شاید برای همین گفتهاند
تخدیر عشق.. چه زیبا..
واقعا همه رنج ها می ارزه به همون چن لحظه تخدیر عشق
به معنای واقعی و استعاری هر دو … ممنونم نبات عزیزم
اگر معلم انشات بودم پایین نوشته می نوشتم محبا/هزارو سیصد آفرین
چگونه واژه انتخاب میکنی؟تا کلامت زیبا شودودلنشین
برام بگو معلم های انشات نمی گفتند کی برات اینو نوشته؟نمی گفتند از رو کجا کپی کردی؟به تو حسادت نمی کردند؟نمره ادبیات فارسی را بیست می گرفتی؟همکلاسات التماست نمی کردند براشون بنویسی؟کی تو را قشنگت کرده؟
وای خدا چه حس خوبی داره رضوان جانم! شایسته این همه تعریف نیستم . فدای محبتتون...