شب شد و دوشنبه تعطیل خوشحالم هم گذشت.
دوباره از فردا روز از نو و روزی از نو. باغچه اقاقیا را نگاه کردم یاد مرحوم نوذری به خیر و آن روزهای جوانی که حواسمان نبود که گذشتند.اصلا حتی نرسیده بودم باغچه اقاقیا را ببینم از بس که درس بود و کار و سفر و سرزنش، سرزنش بی وقفه اساتیدو هشدار که مبادا جای درس فیلم ببینید و فلان و بهمان .
یک فصل کتاب را هم خواندم. هیچ کار دیگری هم نکردم جز ظرف شستن ولی همه روز مشغول بودم. این روزمرگیها کاش هیچ وقت از این بدتر نشوند.کاش راهی در تاریکی پیدا یشود روزنه امیدی و گشایشی
پ.ن. سوسن پرور چه قشنگ گفت که هیچ کدوم از استاداش یه بار هم ازش تعریف نکردن چه قدر حس کردم حالش رو...
پ.ن.۲. هر کی ندونه فکر میکنه من چه قدر کارم سنگینه که این همه شکوه میکنم نه در واقع برای آرامش عطش دارم وقتی به تعطیلی میرسم دلم میخواد بچلانمش و از ساعتها استفاده کنم و اگر نتوانم و نشود بلافاصله حس گناه سراغم نیاد و بیعرضگی دائمی
خانم دکتر میشه یه سوال بپرسم ؟قرص بوسپیرون برای بارداری ضرر داره؟ من ماه آخر هستم و شبها اصلا خواب ندارم دکتر زنان برام نوشتن نمیدونم بخورم یا نه. ایشون گفتن اگر چاره ای نداری بخور.
ببخشید که از این فرصت استفاده کردم و از شما مبپرسم
سلام عابر جان در مورد بوسپیرون به تعداد کافی مطالعه در زمان بارداری انجام نشده و ترجیحا نباید استفاده بشه مگر به تشخیص روانپزشک شدت بیماری ایجاب کنه