فقط ریلکس کن دراز بکش و نفس عمیق بکش. خوب یا بد ، زشت یا زیبا ، باسواد یا بیسواد ، پولدار یا فقیر، تروما دیده یا ندیده یک روزی همه چیز مساوی وبرابر میشه برای همه آدمها.
درست انگار وسط بیابان تک و تنها ایستادهام و نمیدونم مسیر از کدوم طرفه. انگار اسیر توفان شنم و هیچ جایی رو نمیبینم. آینده خاصی رو نمیتونم تجسم کنم و جرات خواستن هیچ چیزی رو ندارم.
حدود بیست سال پیش یه پسر بچه تو اطفال بود اسمش مجتبی بود به خاطر مردود شدن یا تجدیدی نفت خورده بود ذات الریه مقاوم به درمان گرفته بود من استیودنتش بودم و در اثر معاینات مکرر ازش واگرفتم و از اون زمان تا الان که الانه حلقم کلونایز شده تا یه کم سیستم ایمنیم ضعیف میشه سفید سفید میشه انگاری برف باریده باشه روی لوزه هام. سرنوشت آدمهای نامربوط گاهی خیلی به هم مربوط میشه…
یه پسر بیست ساله دیدم صورتش روپوشونده بود گدایی میکرد کارت همکار روانشناسمون رودادم بهش احساس کردم ممکنه زندگیش رو عوض کنه.
دیدین ما انسانها اگه پول نداشته باشیم تا حد گدایی و دریوزگی پیش میریم ولی وقتی دانش زندگیمون کمه هیچ وقت از خودمون نمیگذریم که از دیگری کمک بگیریم….
پ.ن؛
تو رو خدا مواد نزنید.