هدف از درد دل کردن صرفا بیان حالات درون است

اینجا باید موسیقی دلخواهم پخش می‌شد.

هدف از درد دل کردن صرفا بیان حالات درون است

اینجا باید موسیقی دلخواهم پخش می‌شد.

ساعت تقریبا سه شد و من همچنان بیدارم. البته خواب بعد از ظهرم‌ زیادی شده بود که نمی‌دونم چرا

در تار مویی

تنها انتخابی که گاهی وقتها برام می‌مونه اینه که هندزفری بذارم و پلی لیست قدیمی خودم رو گوش کنم( که قطعا به کسی نمیگم شامل چه آهنگهایی میشه چون گیلتی پلژرند.) و هنوز درصدی از احتمال وجود داره که با گوش دادن موسیقی حالم یه کم بهتر بشه. نگرانم که این اتصال سستم به زندگی هم از دست بره. واقعا تا دل بریدن از همه چیز به قدر یک تار مو فاصله دارم. به قدری امروز عصر بد بود حالم که بلند شدم رفتم طبقه پایین گرفتم خوابیدم. فکر نمی‌کردم این قدر برام سخت و سنگین باشه کار و زندگی.

نگاه منتظری حجم وقت را می‌دید

از شنبه گذشته تا امروز دارم فکر می‌کنم چه شکلی می‌تونم از درمونگاهها بیام بیرون. واقعا از نظر جسمانی نیروی کافی برای بعد از ظهر کار کردن با اون شرایط رو ندارم. از نظر روانی هم اصلا این شکل و شیوه کار من رو اقناع نمی‌کنه. یه چیزی کمه و سر جاش نیست. 

تریبون

عزیزان وقتی کسی باهامون درد دل می‌کنه دنبال راه حل نیست.دنبال همدلیه. حالا خود دانید.

پ.ن.۱: اگه از قاعده هرم مازلو خلاص نشیم هیچ وقت رشد نمی‌کنیم.

پ.ن.۲: خیلی دلم می‌خواست سطح زندگی کردن عقلانیم یک درجه بالاتر می‌رفت و به چیزهایی که الان درکشون برام سخته فکر می‌کردم.



اگه من سیلاب ببره موج ته گرداب ببره،…

فرسوده و خسته شدم. این جدال دائمی برای به دست آوردن یک ذره آرامش امانم رو‌ بریده. زندگی با این شرایط واقعا سخته.عادت داشتم با تراپیستم در این موارد‌حرف بزنم که الان حتی اون هم نیست. نمی‌دونم صبح که شد به شوق چه عشقی از خواب پاشم؟