-
عشق باید پا در میونی کنه تا آدم احساس جوونی کنه
جمعه 21 اردیبهشت 1403 22:04
توی فکر افتادم که برم دوره فیلر میلر بوتاکس موتاکس ببینم و با پولش کار روانپزشکی رو توسعه بدم. به این میگن ذهن فقیر…. پ.ن: از پستهای دکتر علیرضا فرنام در اینستاگرام واقعا چیز یاد میگیرم. استادای یه دانشگاه در تهران که نمیخوام نامش فاش بشه واقعا ادایی هستن انگار برای جذبشون تست بازیگری میگیرن. من رزیدنت که بودم...
-
و حالا مامور مخصوص قانون معاون کلانتر وارد میشود
جمعه 21 اردیبهشت 1403 13:08
دیروز نمیدونم کی و کجا شست پام رو زخم کردم قشنگ روی سطح مفصلی دورسال «پشتی» و الان تا دمپایی میپوشم زق زق میکنه. ناهار درست کردم برای کارگرا و بقیه. از صبح علی الطلوع نشده یه دقیقه برای خودم باشم. آلرژیک رینایتیس عزیزم هم که کلا نمیذاره نفس بکشم با این همه روی زخمها رو پماد میذارم. چسب میزنم. شربت دیفن هیدرامینم...
-
زاهد پشیمان را ذوق باده خواهد کشت
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 22:40
یه مستند درباره استانبول دیدم که توش ارکستر سمفونیشون اومد بداهه بین مردم آهنگ حریم سلطان! رو اجرا کرد. مردم هم با ذوق بسیار تماشا کردن وقتی سریالهاشون رو نگاه میکنی قشنگ متوجه میشی که رشد فرهنگیشون با رشد ظاهری هماهنگی نداره.انگار همه چیز دکوریه و سر سه سوت میتونن مثل ما بشن… در این پدیده نشانههاست برای آنان که...
-
تو با قلب ویرانه من چه کردی؟!
پنجشنبه 20 اردیبهشت 1403 13:32
دیرگاهیه که جنگل نروژی رو گرفتم دستم بخونم و نمیشه.کمد و تختخواب و میز تحریر و کتابخانه رو جابجا کردم برای اومدن بنا. لباسهام رو شستم. صبحانه آماده کردم و پول ایزوگام رو پرداخت کردم . قطره ریختم تو چشم ملت و یک مقدار باقلا هم دوپوسته کردم. از کت و کول افتادم. :)))))) هنوز هم خونه شکل شهرهای ایران بعد از حمله چنگیز...
-
رزیدنت هم داره حتی :))))
چهارشنبه 19 اردیبهشت 1403 22:20
نشستم کلیپهای مثلا آموزشی یه دونه از بچهها رو تماشا کردم و هرثانیه از خودم پرسیدم یعنی هیچ کس تو دنیا نیست بفهمه این موجود تماما شوئه؟!!!
-
دلتنگ نباید بود از طعن حسود ای دل
سهشنبه 18 اردیبهشت 1403 22:57
اگه ظرفیت تحمل موفقیت بقیه آدمها رو نداری؛ اگه فکر میکنی استحقاقت بالاتر از موقعیت الانته یا خیال میکنی در حقت ظلمی شده که به جایی که میخواستی نرسیدی چند جمله برات بیشتر ندارم و اون اینه که میدونم دردت میاد ولی داری کم کاری و ضعفهای گاهی غیر قابل برطرف کردنت رو به بقیه فرافکنی میکنی...بیا با هم روراست باشیم. اون...
-
اگر مرگ داد است بیداد چیست؟
سهشنبه 18 اردیبهشت 1403 01:46
به عنوان کسی که هم اتاقیش بعد از خودکشی دکتر عبدی راد ، جدی جدی اقدام به خودکشی کرد با این استدلال که اون که اون قدر نخبه بوده و فلان پس من کارم تمومه( حتما تفکر انتقادی رو باید بخونم تا بتونم بگم که لین چه نوع مغالطهایه) عرض میکنم که به هیچ وجه من الوجوه نباید از کسانی که خودکشی کردند به این شکل گسترده قهرمان سازی...
-
هرگونه تشابه اسمی یا غیر اسمی مایه شرم کسان واقعی باید باشد
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 22:43
میدونین شرم شغلی چیه و بقیه چه جوری ازش پول در میارن؟ شما میری تو خیابونی که مثلا توش آموزشگاه موسیقی داری و شما رو میشناسن و فروشنده میخواد به زور فلان مارک کالایی که لازم نداری رو بهت بفروشه و شما روت نمیشه بگی نه. یهو فروشنده میگه شما هنرمندا همتون ال و بل هستین. سکانس بعدی شما با یه کالایی که اصلا لازم نداشتین...
-
آ در دیزی هم باز …
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 21:53
از اونجایی که اون دانشگاه درب و داغون سالوس پرور برای من ذرهای اعتماد به نفس باقی نذاشته؛ حتی خجالت میکشم وقتی یک ساعت جلسه با مراجع طول میکشه هزینه رو طبق کدهای کتاب ارزش نسبی خدمات بخوام. از اون طرف میترسم اگر ویزیت واقعی رو بخوام بگیرم همین مراجعین رو هم از دست بدم.تنها راهی که به ذهنم رسیده کوتاه کردن مصاحبه و...
-
باغ انگوری باغ آلوچه
دوشنبه 17 اردیبهشت 1403 05:26
یه چیز قشنگ خوندم سعی میکنم به شکل سادهتری بگم اگه بشه. وقتی شما افسردهای روشهایی که مبتنی بر نادیده گرفتن مشکل و دل ای دل کردن و خرید وپیک نیک و بیرون رفتنه نمیتونه مشکلات رو از بیخ و بنیاد حل کنه. به این روشها میگن دفاعهای مانیک. اگر کسی واقعا افسرده باشه نیاز داره که درمان بگیره. پ.ن: بالاخره یه شب مهتاب ماه...
-
درست نمیدونم
شنبه 15 اردیبهشت 1403 22:08
گاهی وقتها هم دلم میخواد بر این بیهودگی زندگیم زار بزنم ولی نمیشه چون احساس مسئولیت میکنم در برابر اونهایی که بهشون گفتم توی زندگیشون دوام بیارن تا این روزای سخت بگذره و باز رنگ شادی رو ببینیم. گاهی به خودم میگم که زندگیم دیگه مال خودم نیست مال همه اوناییه که وقتی باهام حرف زدن حالشون بهتر شده. اگه واقعا برای بهتر...
-
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
شنبه 15 اردیبهشت 1403 21:14
یعنی چی روز شیراز باشه من شیراز باشم و هیچ جا نتونم برم در حالی که از فردا برای یک قران وده شاهی باید یک ساعت ماجراهای ناخوشایند بشنوم و آخرش هم هیچی؟ پارسال باز یه دو دست لباس خونه خریدم. امسال همونم نمیشه واقعا. پ.ن: تو فکرم که آیفونم رو بفروشم حقوق منشی در بیاد :)))) برای دو ماه باز هم دووم بیارم.
-
گسلایتینگ
شنبه 15 اردیبهشت 1403 13:29
یه حسی به من میگه که این همه مورد انتقاد بودن از سوی دیگران نمیتونه طبیعی باشه. من در نوع خودم دارم نهایت تلاشم رو میکنم. بیش از این کاری از من ساخته نیست.
-
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم
شنبه 15 اردیبهشت 1403 04:39
تو عمق این شب تاریک که سقف آسمون سوراخ شده و بارون بهاری شرشر میریزه ؛ روی کاناپه نشستم و به تکرارنشدنی بودن این بهار فکر میکنم. به این که یک سال حوالی این روزها بود که رفتیم گلابگیری و اونجا هم ته دلم این حس تنهایی عمیق در جمعی که از جنسشون نیستم رو داشتم. انگار من تو یه حباب شیشهای معلق بودم که امکان تجربه کردن...
-
بیگانگی نگر که من و یار چون دو چشم…
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 23:02
فاصله زمانی و مکانی فقط فاصلهای تخیلی نیست. دور بودن از آدمهای دیگر چه از بعد زمانی چه مکانی غربت و سردی میاره. الان به حالی رسیدهام که برای پاره تن خودم هم فقط نگران میشم ولی دلم نمیتپه. من عوض شدهام. هیچ کس و هیچ چیزی رو مثل قبل نمیتوانم دوست داشته باشم و این برام دیگه مهم نیست.
-
چه خبره تموم صندلیهای سینما رو گرفتن؟؟
پنجشنبه 13 اردیبهشت 1403 17:20
دلم میخواد سوپرانوز را درست ببینم ولی نمیشه یعنی کسی تو خونه فیلم زیرنویس دار رو تحمل نمیکنه و کسی هم دوست نداره فیلم مافیایی طور ببینه. فصل آخر succession را هم به همین خاطر ندیدم و after life را هم اومدم ببینم با تذکر کتبی و درج در پرونده منصرف شدم... هیچی دیگه... کتاب هم نمیخونم. جدی جدی همه دروازههای آگاهی رو...
-
بارونی ندارم
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 23:13
این قدر قشنگ بارون میاد که دلم میخواد من رو هم بشوره ببره
-
جرأت کنید راست و حقیقی باشید «رومن رواان»
سهشنبه 11 اردیبهشت 1403 22:24
هر کاری هم میکنم این عادت غلط تلاش برای راضی نگه داشتن همه آدمها از سرم بیرون نمیره. نمیتونم واقعی باشم. من واقعی فقط سکوت و گوش کردن بلده من قلابی استانداردهای اجتماع رو میشناسه و رعایتشون میکنه. من قلابی بلده تعارف کنه و من واقعی تو این لحظهها عصبانیه که نمیتونه خودش رو نشون بده و یه گوشه برای خودش چای و...
-
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را
دوشنبه 10 اردیبهشت 1403 23:07
باز دوباره گلوم درد میکنه. وقتی حرف میزنم حنجرهام هم اذیت میشه.از اون طرف خونه کامل به هم ریخته و کارگر و اینا اومدن برای مرمت سقف. خیلی دوشنبهها بد میگذره بهم. فردا هم که قرار بود روز خوبی باشه باز هم گرفتاری الکی دارم. حال و حوصله سر زدن به وبلاگ و اینا رو ندارم. بدجوری حس درجه چهار بودن و به درد نخور بودن بهم...
-
دیستایمیا
جمعه 7 اردیبهشت 1403 21:36
حالا که بعد از شش هفت سال دوباره تو شهر و خونه خودمونم با این که اردیبهشت وصف ناشدنی و زیباست و هوای خونه بوی عطر نارنج میده یه جور اندوه سنگین روز و شبهام رودر برگرفته. جای خالی خیلی از دوستانم رو با همه وجود حس میکنم. کسانی که یا مهاجرت کردن یا توشهر دیگری هستن یا تصمیم گرفتیم دیگه با هم ارتباطی نداشته باشیم. با...
-
مانند تارهای گیتار نزدیک و جدا
پنجشنبه 6 اردیبهشت 1403 21:25
نمیدونم فقط منم یا همه اینجوری هستن که وقتی ازشون تعریف میکنن دچار اضطراب بشن که نکنه بعدها نتونن اونقدر خوب باشن. قاعدتا بایستی این چیزها رو تو اون سالی که رواندرمانی قرار بود یادمون بدن یاد میگرفتیم ولی اون کلاسها به همه چیز شبیه بود جز کلاس درس. رسما میدان نبرد خودشیفتهها بود. هر وقت یه بیمار یا یه دوست یا…...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 اردیبهشت 1403 22:14
سلام مثل اون روزهایی که فکر میکردم یک دنیا برای کشف کردن دارم براتون مینویسم. راستش این مدت واقعا تکیدهام؛ خسته شدهام.آدم واقعا برای ادامه راه نیاز به دلگرمی داره. یک چیزی که بهت بگه کارت موثر و مفید بوده. از مورد قضاوت قرار گرفتن واقعا میترسم. این روزها با جنگ و گرانی و خبرهای وحشتناکی که میشنوم نای فکر کردن...
-
اپوکالیپس
سهشنبه 4 اردیبهشت 1403 22:25
توی این چهارماه به اندازه چهل سال پیرتر شدم. اصلا دیگه نمیدونم چی کار دارم میکنم.دنیام خیلی کوچیک شده. از مردم و کارهاشون واقعا فراریم. اتفاقهایی که داره میافته انگار یه جورایی آخرالزمانیه. مثل این میمونه که یه کارتون ترسناک از زندگیمون ساخته باشن.
-
ناخوشم
دوشنبه 20 فروردین 1403 22:36
از هفته قبل تا الان درگیر یه بیماری ویروسی هستیم که مهمونای تهرونی سوغات آوردن برامون.یه بند آبریزش بینی وسرفه دارم. امروز خیلی بد داشتم کار میکردم. اصلا فکرم سر جاش نبود.سامانه بیمه واقعا دیوانه میکنه آدم رو.حافظهام کم شده وهی فراموش میکنم چیزا رو…
-
شاید اون طرف زندگی بود
پنجشنبه 9 فروردین 1403 22:54
گاهی وقتها دلم میخواد در یک باغ مخفی خیالی رو باز کنم و یک گوشه روی کنده درخت کهنسال پر پیچ و تابی زیر سایه انبوه درختان گم بشم و آرام آرام در حالی که هیچ چیز جز بوی خاک نمناک در خیالم نیست به جاودانگی بپیوندم. این دروغ نیست که من بیگناه یا گناهکار گرفتار رنج بودنم و ذهنم درکی از موهبت حیات نداشته و نداره. همچنان...
-
من نیستم از اهل این عالم که میبینید.
چهارشنبه 8 فروردین 1403 16:27
خیلی از این دنیای واقعی که توش هستم خسته شدم. تنها راهی که برام مونده اینه که باز پناه ببرم به عالم خیال به جایی که آدمهاش با هم مهربونن و از صبح تا شب تو فکر پیشی گرفتن از هم و سوزوندن دل همدیگه نیستن. بارها امتحان کردم در واقعیت زندگی کردن رو و هفت سال توی تظاهر به زندگی کردن موندم برای خوشحالی اطرافیانم ولی دیگه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 فروردین 1403 23:31
دلم میخواد بخوابم و بیدار نشم. نه اشتباه نکنید تو فکر خودکشی و این چیزا نیستم. صرفا دارم فکر میکنم که در جوانی که خدا رو شکر سالم بودم هیچ کار درستی انجام ندادم از این به بعدش در این سرازیری تا لحظه مرگ هم اتفاق خاصی قرار نیست بیفته. تا همین یک سال پیش وهم این رو داشتم که رشتهای که باعشق انتخابش کردم و به قول نیما...
-
نوروز پیروز باد
چهارشنبه 1 فروردین 1403 13:32
دوستان قشنگم سال نو مبارک